کسراکسرا، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

نفس مامان

به یاد سام.....

مژگان عزیز(یگانه نازنین) مادر سام جاودانه.پسر عزیزی که عاشقانه دوستش داشتم ندیده. اینو بعد از پرواز دردانه ات نوشتی و بارها با خوندنش جیگرم سوخت خدا بهتون آرامش ببخشه. از یگانه به دوستان نی نی سایت. سلام به همگي  بي شك گاهي بيان عمق و وسعت دردي كه بر جان و دل و روح و زندگي آدمها ريشه ميزنه ممكن نيست و درد من هم .  بي شك گاهي بيان روزها و ماهها و سالهايي كه با رنج ميگذره ممكن نيست و رنج من هم .  بي شك گاهي بيان عظمت عشقي كه در قلبت بالنده ميشه ممكن نيست و عشق من هم .  بي شك گاهي بيان حسرتي كه بر دلت جاودانه ميمونه ممكن نيست و حسرت من هم .  بي شك گاهي ...و گاهي ... و گاهي ...  بعد از او...
4 اسفند 1390

تقدیم به مژگان و زهرا

هیچی غمی تو دنیا به نظرم سنگین تر از داغ فرزند نیست که واقعا داغه نه غم. در غم سام و انار...... بغض‏ها، ابر می‏شوند و ابرها باران. کوچه‏ها دلتنگ، کوچه‏ها تاریک، آینه‏ها غرق در غبار؛ انگار این روزهای پس از تو، سرنوشت تمام پیشانی‏ها را سیاه نوشته‏اند. زخم نبودنت را سر بر کدام دیوار باید گریه کرد؟ تمام پیرهن‏ها بوی غربت گرفته‏اند. این روزها آشنایی غریب، فرزند مهربانی غریب و پدر آشنایی غریب‏تر، با خاک وداع می‏کند. پرنده‏ها، نام تو را غریبانه دهان به دهان می‏خوانند تا دورترین شاخه‏هایی که به آسمان می‏رسند. باران‏های موسمی، هوای مسموم روزهای بعد از تو زیستن را زار زار می‏گریند....
4 اسفند 1390

حماقت

حماقت كه شاخ و دم ندارد! حماقت يعني من كه اينقدر ميروم تا تو دلتنگ من شوي! خبري از دلتنگي تو نمي شود! بر مي گردم چون دلتنگ مي شوم!!!
3 اسفند 1390

معلم کوچولو

عزیز دلم امروز (14/بهمن/90)برای بار دوم داشتی آموخته های خودتو در زمینه دومینو به بقیه بچه ها ارائه میدادی. اما حیف که دوربین همراهم نبود تا عکس ازت بگیرم.که چطور 4زانو نشسته بودی(به قول خودمون خوشگل) و دستتو مشت کرده بودی گذاشته بودی زیر چونت تا ببینی شاگردات امروز درست یاد گرفتن یا نه.قربون سرت برم که حوصلتم سر میرفت و هر از گاهی همچنان آهی با نفس میکشیدی و قیافت بس دیدنی بود.اما شانس که نباشه واسه ماندگار کردن صحنه این بود که شارژ گوشیم هم تموم شده بود که با اون ازت عکس بگیرم.
14 بهمن 1390

3 سال و 3 ماه 3 روزگی

عزیزکم در 16 مرداد 1390 تو گل پسر 3 سال و 3 ماه و 3 روزه شدی. منم به خاطر اینکه این روز برات جاودانه تر بشه و یادبودی ازش داشته باشی یه مهر خوشگل با عنوان کتابخانه کسرا دادم درست کردن تا خودت بتونی کتاباتو همه مهر کنی با نام قشنگ خودت.   انشااله کتابهای دانشگاهت مادر. قربون انگشتهای کوچیکت برم .چرا با این همه فشار؟ اسمت همیشه به نیکی ماندگار. ...
14 بهمن 1390

نگرش تیز بینانه

رسم شبهامون چند وقتیه واسه خوابیدن تو گل پسر قصه گفتنه. البته قبلا هم اینکارو میکردیم اما بیشتر قصه بز بز قندی یا کدو قلقله زن رو دوست داشتی. اما از اونجا که بزرگتر شدی "ماشااله" و درکت هم بالاتر رفته قصه ها رو با یاد از کتاب فارسی ابتدایی خودم برات میگم. قصهء شیر و خرگوش. و چند شب هم هست که قصه لاک پشت و لک لک ها رو برات میگم. توی قصه به خاطر اینکه لاک پشت بتونه پرواز کنه باید با دهنش چوب رو بگیره و لک لک ها هم اونو ببرن بالا اما لاک پشت یهو دهانشو باز میکنه و از اون بالا میافته پایین. از اونجایی که نمیخوایم تو قصمون خشانت داشته باشیم لاک پشت به خاطر جنس لاکش هیچ بلایی سرش نمیاد. امشب که این قصه رو برات میگفتم یه دفعه گفتی کسر...
14 بهمن 1390

تست روانپزشکی تصور و خیال

با تصور خود در این موقعیتها و جواب صحیح به آنها بیشتر خود را بشناسید. جنگل خود را دریک جنگل مجسّم کنید و به سوالات زیر پاسخ دهید: آیا جنگلی که در آن هستید تاریک است یا روشن؟ الف) من خود را در جنگلی در روشنایی روز می ‌بینم. ب) من خود را در جنگلی در شب می ‌بینم. پ) من خود را در جنگلی در هنگام غروب،یا طلوع خورشید می ‌بینم. نه کاملاً تاریک و نه کاملاً روشن. آیا راهی در میان جنگل وجود دارد؟ الف) بله ب) نه   فنجان حال از شما می ‌خواهیم که به میان جنگل بروید. فنجانی را می ‌بینید. چه شکلی است؟ الف) فنجان به نظر من با ارزش می ‌آید. ب) فنجان به نظر من ارزش چندانی ...
26 آذر 1390

عکسهای عجیب و درد آور از زایمان عقرب

پشت عقرب شکافته میشود تا بچه ها از آن خارج شوند. روز دوم هم بچه ها در حال خارج شدن هستند روز سوم هم خروج بچه ها ادامه دارد روز چهارم بچه ها خارج میشوند و پراکنده میگردند روز پنجم;آخرین روز خروج بچه هاست و مادر همچنان پا برجاست بخشی از عظمت خدا اینجا نمایان میگردد بعد از پایان یافتن وضع حمل پشت عقرب همانند روز اول میگردد و درست میشود ...
22 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد