کسراکسرا، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

نفس مامان

زن که باشی.......

دست خودت نيست، زن كه باشي  گاهي رهايش مي كني و پشت ِ سرش آب مي ريزي  و قناعت مي كني به روياي حضورش  به اين اميد كه او خوشبخت باشد  دست ِخودت نيست ، زن كه باشي  همه ي ديوانگي هاي عالم را بلدي
7 خرداد 1390

آیا دوستی مادام العمر هستید یا دوست روزهای خوشی؟

برای انجام تست به ادامه مطلب بروید سوالات را با دو گزینه "درست" و"غلط" پاسخ دهید. 1. دوستانم به ندرت در زمینه شخصی از من نظر خواهی می کنند. 2. مدت طولانی وقت می گیرد که کسی را که به من توهین کرده ببخشم. 3. اغلب مرا زودرنج و حساس توصیف می کنند. 4. دست کم در یک گروه خیریه داوطلبانه کار می کنم. 5. هرگز با یک دوست شریک تجاری نمی شوم. 6. اعتقاد دارم که اغلب دوستان منافع خودشان را به منافع من ترجیح می دهند. 7. نسبت به اغلب اشخاص در تکیه کردن به قضاوت دیگران محتاط تر هستم. 8. وقتی یکی از دوستانم رازی را با من در میان می گذارد ناراحت می شوم. 9. اغلب برایم دشوار است که احساسات صمیمانه خودم را با دوستانم در میان بگذارم. 10.گاه چن...
7 خرداد 1390

اشک خدا

كوچيك تر كه بودم فكرميكردم بارون اشك  خداست!!!!!!!!!!!!!!ولي مگه خدا هم گريه ميكنه؟  چرا بايد دل خدا بگيره؟دوست داشتم زير بارون قدم  بزنم تا بوي خدا رو حس كنم،اشك خدارو تو يه  كاسه جمع كنم تا هروقت دلم گرفت كمي بنوشم  تا پاك و آسماني شوم.آسمان كه خاكستري  ميشد دل منم ابري مي شد حس ميكردم كه آدما  دل خدارو شكستند و يا از ياد خدا غافل شدند.  همه ميگفتند:"باران رحمت خداست"ولي حس  كودكانه من مي گفت:.........خدا دلش گرفته و  از دست آدم بدا داره گريه ميكنه!!  اي خدا جون يعني زماني كه بارون ميباره دلت تو هم از دست ما آدماي بد گرفته و گريه ميكني؟ ...
7 خرداد 1390

نیم کیلویی ;))

  دوشنبه 3/دی/1386   سلام به روی ماهت پسر خوشگلم. امروز بازم رفتیم سونو گرافی.اما اینبار بابایی هم اومد توی اتاق تا بتونه شما رو ببینه.در ضمن " هندیکم " هم بردیم و ازت فیلمبرداری کردیم. دکتر داشت بهمون سر و جای چشماتو نشون میداد که یکدفعه شروع کردی به باز و بسته کردن دهانت و فکت رو پایین و بالا میبردی. ای شیطون شکمو داری خودتو واسه خوردن آماده میکنی. وزنت به 500 گرم رسیده و اگر در 40 هفتگی به دنیا بیای باید 18 جمعه ی دیگه منتظر اومدنت باشیم.                                                 ...
5 خرداد 1390

کوچول موچول ِ بابا

   13/دی/1386   سلام بابایی. تا امروز چندین بار صدای قلبت رو شنیده بودیم و وجودت رو احساس کرده بودیم اما اون لحظه ایی که آقای دکتر با دستگاه شما رو نشنمون داد دیگه واقعا وجودت برام مسلم شد.   مامانی کاملا دهانش باز بود و کلی ذوق کرده بود.  اولین چیزی که یادم اومد ماهی بود.چون قلب کوچیکت و دهان خوشگلت و دنده هات آدمو باد ماهی می انداخت. الان شاید حدود 600 گرم  باشی  امیدوارم زودتر 3.5 کیلویی بشی و برامون بخندی و شیطونی کنی.     ...
5 خرداد 1390

جای تازه

  دوشنبه 26/ آذر/1386   سلام گل گل ِ مامان.خوشگل ِ مامان. پسره مامان. عزیزکم امروز یه حس غریبی توی دلم بوجود آوردی و جایی جدید برای خودت پیدا کردی. گوشه ی بالایی ِ سمت چپ شکمم.بعد که دست زدم به وضوح یکی استخوناتو رو زیر دستم لمس کردم که قربونش برم همش یه بند انگشت هم نمیشد. بعد هم بابایی دست زد و وقتی متوجه برجستگی شد حال غریبی پیدا کرد که تا چند دقیقه توی اون حال بود. خلاصه اینکه همش ورجه وورجه میکنی و انگار که در حال کنکاش توی دل ِ مامان ِ خودت هستی عزیزم. قربون دست و پای قشنگت برم چند روزیه که بیشتر حرکت میکنی تا ضربه بزنی.البته بعدش چند تایی مشت و لگد نثار شکم مامان ِ خودت میکنی . گرچه ...
4 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد