تقدیم به مژگان و زهرا
هیچی غمی تو دنیا به نظرم سنگین تر از داغ فرزند نیست که واقعا داغه نه غم. در غم سام و انار...... بغضها، ابر میشوند و ابرها باران. کوچهها دلتنگ، کوچهها تاریک، آینهها غرق در غبار؛ انگار این روزهای پس از تو، سرنوشت تمام پیشانیها را سیاه نوشتهاند. زخم نبودنت را سر بر کدام دیوار باید گریه کرد؟ تمام پیرهنها بوی غربت گرفتهاند. این روزها آشنایی غریب، فرزند مهربانی غریب و پدر آشنایی غریبتر، با خاک وداع میکند. پرندهها، نام تو را غریبانه دهان به دهان میخوانند تا دورترین شاخههایی که به آسمان میرسند. بارانهای موسمی، هوای مسموم روزهای بعد از تو زیستن را زار زار میگریند....